به چشم هایم نگاه کن، آن گاه دروغ بگو! به قلم معجزه شرقی
پارت پانزده
زمان ارسال : ۳۷۶ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 5 دقیقه
درخت بزرگی در پارک شقایق وجود داشت که من و ایوب گهگاهی زیر سایهاش مینشستیم، زیر درخت خوشبختی...به ایوب نمیآمد نام آن درخت را خوشبختی بگذارد ولی گذاشته بود. قلبم میخواست از جا کنده شود؛ اما مجبور بودم خودم را طبیعی جلوه دهم. ایوب روی صندلی نشسته ب ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
ندا
۳۰ ساله 00واقعا هفته اد م منتظرباشه بخاطر پارت کوتاه چرا؟حداقل دوباریا بیشتر درهفته